امتحان علوم
یکشنبه دهم دی ماه که رفتم دنبال عسل تا از مدرسه بیارمش خونه دیدم عسل با ی هیجان خاصی دوید سمتم و گفت مامان فردا وقت اول (یعنی اول وقت ) امتحان علوم داریم. منم فقط گفتم باشه .(مدیونین اگه فکر کنین من مامان بیخیالی هستما ) .شبش عسل ی مقدار کتابشو آورد و رو شکلا واسه خودش توضیح داد منم واسه این که اضطراب نگیره دورادور هواشو داشتم حتی واسش ی گیاه کشیدم و با هم ساقه و برگ و ریشه و میوه رو مرور کردیم. صبح که عسل بیدار شد عجیییییییب اشک ریخت وحشت کردم گفتم عسلم حالت بده؟ چی شده؟ گفنت : مامان من اضطراب دارم آخه من امتحان دارم گفتمش عسلم امتحان از هموناییه که خانمتون بهتون درس داده نه چیزایی که نخوندین اما ساکت نمیشد که الهی بم...
نویسنده :
مامان
11:10